محل تبلیغات شما

بعد از چند روز برفي صبح كه از خواب بيدار شدم ، به كنار پنجره رفتم ، روز آفتابي قشنگي بود ،يكي دو روزي كه برف خوبي باريده بود ، خوشبختانه نه برق قطع شده بود نه آب ونه گاز . انعكاس آفتاب روي برفها در روي باغچه برف زده حياطمان رابه نظاره نشسته بودم ،نا گهان حسي خاص وناب به من دست داد ، حسي كه براي معدود دفعات در آن خودم را بسيار خوشبخت وخوشحال مي يافتم .نه كسي بدهي هايم را پرداخت كرده بود ، نه وامي گرفته بودم نه حقوقم افزايش يافته بود ، اما اين حس قشنگ ول كنم نبود ،شايد شما نيز گاهي چنين حس وحالي پيدا كنيد .از دور دست، قله هاي پر برف البرز را مي ديدم و خودم را عقابي يافتم كه روي قله هاي پربرف در حال پروازي آرام است كه با چشماني تيز بين به تمام آنچه زير پايش اتفاق مي افتد با غرور مي نگرد . در آن لحظه ي احساسي، اين عقاب  چقدر خوشبخت بود ، چقدر عاشق خاك عزيز ايران زمين بود ، پرواز پر افتخار اين عقاب تيز پرواز بر فراز قله هاي مه آلود ودور دست البرز گيلان زمين، چه حس پاك ونابي را ايجاد ميكند ، مردم صومعه سرا آن پايينها روي زمين در خيابان وكوچه در گذرند، پر تلاش ، سرشار از نيرو وشوق .آن طرف تر مي شد شهرم بازار جمعه را ديد،  آنجا نيز مردم پر شتاب و شاد وسرخوش بودند ، بدون آنكه دربز نگاههاي بي ترحم تاريخ گير كرده و يا در جا بزنند ، مي رفتند .راضي وسرحال مي رفتند ، قبراق و با نشاط مي رفتند ، اين را به وضوح از آن بالا اين عقاب خوش تركيب ميديد .حال اين عقاب تيز پرواز از بالاي قله هاي پر برف بسمت شهرم پر ميكشيد. چقدر دلپذير آنچنان كه ميخواستم همه چيز پيش ميرفت . چقدر دوست داشتم آن پايين همه مردم شهرم خوشبخت وراضي باشند ، ومن ميتوانستم احساس كنم همه به آنچه استحقاق آن را دارند رسيده اند ،ايمان ، علم ،شعور ، دارائي وهر چيزي كه زندگي ميسازد ، واينكه دانا باشندو وتوانا .اصلا اينكه(( دانستن حقيقت ، حق مسلم همه است ))چه لذت بخش است . ازآن بالا به شفافيت و شفاف سازي وقايع راحت تر و بهتر ميشد پي برد ، ازآن بالا سلولهاي خاكستري مغز بهتر و شفاف تر فعال ميشوند ، مردم شهرم آن پايين چه زيبايند وقتي از هم انتقاد ميكنند و انتقاد ميپذيرند ، دمكراسي در تمام مويرگهاي شهرم جاري و ساري هست . اينجا يكي براي همه و همه براي يكي به وفور يافت ميشود .در بازار پر رونق شهرم متاع عقل ودرايت مي فروشند ، وتحمل وصبر ميخرند ، بازار شهرم چه ازدحامي دارد . در اين بازار سر هم كلاه گذاشتن و هر كه در فكر خود بودن به پشيزي نمي ارزد .در اين بازار از پول وسكه خبري نيست ، همدلي وپايداري به وفور يافت ميشود و چه پر خريدار

اين ابرهاي سياه جهالت ديگر از كجا آمده اند كه به سمت اين عقاب زيبا هجوم آورده اند ، نمي خواهم شهر را زير رگبار تيرگي اين ابرهاي تيره نظاره گر باشم ، چون خوب مي دانم اين ابرها چه مصيبتي را به همراه دارند ،از پشت پنجره خاطراتم را به همراه عقابم رها ميكنم ، البته قبل از رسيدن ابرهاي تيره ، چون اصلا براي آن در خاطرم حسابي باز نكرده ام .

با سپاس –ميثم روحي

زمستان  92

بزودی : خطر در کیمن مردم صومعه سرا :

محمد نقی رنجبر چوبه حقوق دان برجسته گیلانی کاندیدای انتخابات مجلس می شود .

نگاهی به نه دوره گذشته انتخابات مجلس شوراي اسلامي در گیلان.

، ,مي ,كه ,شهرم ,عقاب ,بازار ,بود ، ,قله هاي ,اين عقاب ,مي رفتند ,را به

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پروپوزال، پایان نامه و مقاله!